بکش دشواری منزل...
هوالمحبوب
شب که میشود هنگامه سکرات مرگ است.
“وَجاءَت سَکرَةُ المَوتِ بِالحَقِّ ذلِکَ ما کُنتَ مِنهُ تَحید"*
این همان چیزی است که از آن فرار میکنی؟
آخر تو که هرشب جان میدهی…
جان میکنی و تمام تعلقات به یکباره روی بندی روبروی چشمانت آویزان میشوند.
همه چیز…
حتی ترسهایت،غمهایت،شک هایت،شکست هایت…
همه جمع میشوند،تو آنها را کنار میزنی و دوباره باز می آیند.
.
شب ها برای همچون تویی قیامت کبراست.
شب ها درد به استخوانت میرسد و جنونت آشکار میشود.
به دنبال او از هیچ حرفی نمیگذری.
به درون هر کلمه ای سفر میکنی و با هر جمله ای همکلام میشوی.
از شقایق ها میپرسی ردپای نور را…
از مروارید هم…
از آن خفاش سر به زیر هم سراغ نور را میگیری.
در لابلای درختان سرو گنجشگکانی آرام خفته اند.
آرام به شاخه ها آویزان میشوی و به آهستگی میگویی:
ای گنجشک نیم خفته! تو آن گمشده را،آن نور را،آن یار را ندیدی؟
او هم جواب میدهد مگر اینجا نوری هم هست؟
.
تو اما ناامید نمیشوی.هرجا در دل هر دره ای،در اعماق هر دریایی،در ناودان هر کوهی،و در روزن هر برگی ردی از آن نور میطلبی…
.
در شب سیر فی الارض شروع میشود…غصه به گردن حناق میشود و لب ها به هم دوخته.بهتی است اینجا،میان این دروغ های زمانه…
اما ای جان،اینجا بِچش درد ِ"جان کندن” را
انکارِ “نکیر و منکر” را
فشارِ “قبرهای توخالی” را
و “خفگی” را…
.
#بکش_دشواری_منزل_به_یاد_عهد_آسانی .
*سوره ق،آیه ۱۹
1397/05/25 @ 04:57:25 ب.ظ
ریاحی [عضو]
سلام. حیف این متن هاست. جایی چاپش کنید. خیلی حیف است در لابلای فضای بزرگ مجازی گم بشوند. هم محتوا دارند و هم ادبیات زیبا