رفتی که برگردی...
هوالمحبوب
ابراهیم در آتش،موسی در کنار دریا،یوسف در زندان، نوح کشتی میسازد.
تو را در این کتاب به چه میخواند؟
به “ولکِنّ اللهَ سُبْحانَه یَبْتَلی خَلْقَه بِبَعْضِ ما یَجْهَلونَ أَصلَه"؟؟؟(۱)
او میگوید بیا و بقیه اش با من…تو چطورش را نمیدانی…دستت به جایی بند نیست.اما میدانی که تنها او میتواند و لَیسَ إلّا…
اینجاست که نه یقینی است که تو معنا میکنی و نه شکی است که نُقل محافل روشنفکران است…
اینجا ایمان است و توکل.اینجا اعتماد است و راهیابی…
آن یکی گفت اینجا محلِ “مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِک"(۲) است.
که اگر میگوید برو کنار آتش،برو کنار دریا،برو در زندان و برو کشتی بساز و با زن و بچه برو در کربلا و هزاران جایی که میگوید و نهی میکند از ماندن و رکود، من و تو چه میکنیم؟
تو به که اعتماد میکنی؟از همین جا بگو از که میترسی؟به چه علم داری؟
که: ” إنَمّا يَخْشَي اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء"(۳)
اگر علم داری تنها از او بترس و تنها از او بخواه که او اینجاست.قادر بلاحد،عالم بلاحد و خیرخواه بلاحد…
آنچه غیر او بوده رفته…حالا از اول عمر تا آخر سرت را بچرخان.
رفتی سیر کنی که ایمان بیاوری.پس چه کردی پس از این همه سال؟؟؟
رفتی گشتی بزنی که ببینی جای دیگر خبری نیست.ادبار کردی که اقبال کنی.پس کو؟
…………………….
۱- نهج البلاغه خطبه ۱۹۳(قاصعه)
۲-مناجات شعبانیه
۳-سوره فاطر آیه ۲۸