موضوع: "جوانان"

نونهالی یا رشادت؟

هوالمحبوب

یک کودک از همان ابتدا که زبان باز میکند درخواست های متعددی دارد.بزرگ میشود و درخواست ها بزرگتر میشوند.

تا جایی که دیگر درخواست ها به مسئولیتها تبدیل میشوند. فی المثل اگر پسر کوچکی مدام از پدرش درخواست میکند که فلان چیز را برایم بخر ،همین پسر وقتی بزرگ شد دیگر آن درخواست ها را که ندارد هیچ، کم کم خجالت میکشد از پدرش پول تو جیبی بگیرد. میرود کاری یاد میگیرد و دوست دارد حاصل دسترنج خود را بخورد.
 و بعد از مدتی از همین پول و دستمزدی که بابت کارش گرفته از او سوال میشود.به گونه ای که حتی بعد از آن هم اگر ازدواج کرد همسرش میپرسد تو که از دوران نوجوانی کار میکردی، پولهایش را چرا ذخیره نکردی برای آینده ات؟

اینها همه یعنی بزرگ شدن ملازم است با مسئولیت پذیری و مورد سوال واقع شدن.وقتی کسی بزرگ شد یعنی دیگر نمیتواند فقط بخواهد و بخواهد و درخواست کند.
حالا دیگر باید پاسخ دهد؛ به پدرش ،به مادرش،به همسرش و حتی به فرزندش…
تا به حال از پدرش درخواست میکرد حالا باید پاسخ دهد.اینک او پدر شده و جای پدرش را گرفته و باید پاسخگوی نیاز فرزندش باشد.
این یک قاعده نانوشته زندگی است.که به اندازه نانوشتگیش بدیهی است.
پس وقتی پیامبر اکرم صلوات الله علیه وآله میفرمایند: “کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته”
بدین معناست که همه شما جزو همین مردمید و همه شما نیز مسئول همین مردمید.
این یک قاعده بدیهی زندگی است.واین روایت اشاره به یک اصل بدیهی مغفول است.
همه مردم یک خانواده اند و هر کس که بزرگتر شد مسئول است نسبت به کوچک آن خانواده.حتی اگر پدر سر کار رفت ولی از پس مخارج برنیامد پسر بزرگتر به کمکش میرود.اینگونه نیست که بنشینند و فقط مطالبه کنند.
حتی اگر در این شرایط پسر بزرگتر از خانواده رفت و خانواده را ترک کرد نشان از بچگی اوست که خانواده اش را در این شرایط رها میکند.
“هر که بزرگ تر شد بیشتر احساس مسئولیت میکند”
در روزگار ما، اما فرآیند رشد عقلی و اجتماعی به کندی پیش میرود.به گونه ای که فرد حتی ازدواج میکند ولی مسئولیت نمیپذیرد.
درحالی که رشد عقلی و اجتماعی یک شخص اقتضا میکند که از کانون های کوچک مثل خانواده تا کانون های بزرگ مثل کشورش یا حتی جهان مورد سوال واقع شود.
فرد رشید حتی خود مدام از خویش میپرسد که من برای جامعه چه کرده ام؟به جای غر زدن های مدام،خود را بازخواست میکند.
و این چنین است که رشد جامعه از خودسازی شروع میگردد.
اگر افراد جامعه ای به چنین رشدی نرسیده باشند یقینا آن جامعه با انواع مشکلات روبرو خواهد بود.
بدین گونه که آنها که به سن رشادت رسیده اند اگر چیزی بلد باشند، آن چیز تنها و تنها مطالبه است.بماند که خیلیها مطالبه هم نمیکنند و منتظرند سر سفره آماده جلویشان بگذارند.
و اگر هم نگذارند حرف از مهاجرت به کشورهای دیگری میزنند که اتفاقا در آنها اصل، مسئولیت پذیری است.
مرغ همسایه برای بچه ها همیشه غاز است.

یکی از مشکلات اصلی ما این است که نه تنها جوانانمان آماده کار کردن و مسئولیت پذیری نیستند ،بلکه حتی پا به سن گذاشته ها هم اگر در کانون های کوچک به چنین بلوغی رسیده اند ولی در کانون های اجتماعی بزرگتر مثل جامعه و جهان احساس مسئولیتی نمیکنند.فلذا وقتی حرف از بحرانی در کشور میشود که حل آن تنها به دست مردم ممکن است هیچ کس جز از مسئولین انتظار ندارد.
این درحالی است که مسئولین اجرایی و قانون گذار کشور به دست خود مردم انتخاب میشوند.
و هر کس هم که مسئول شد بجای پاسخگویی و کار به دنبال این است که تقصیر را گردن دیگری بیندازد.
این مسئله ای است که جامعه ما بدان مبتلاست و اگر علت آن کشف نشود و علاجی صورت نگیرد در آینده با فروپاشی کامل آن روبرو خواهیم بود…
جامعه ای که مسئولیت اشتباهاتش را نپذیرد به هیچ نمی ارزد.

پ.ن: این نوشته برای آنان است که عمق فاجعه را درک نمیکنند.در حالی که کشور در بحرانی ترین زمانهاست و جوانان تنها کسانی اند که میتوانند کشور را بلکه اسلام را نجات دهند، میبینیم که غرق در مسائل شخصی و جزئی سخیف اند.آنهایشان هم که دغدغه دارند جز غر زدن کار دیگری نمیکنند و این یعنی بچگی!!!