تکرار،عادت،روزمرگی

هوالمحبوب

آن هنگام که سربازها جلوی در قفست از شب تا به صبح قراول میکشند و صبح، وقتی هنوز روح و بدنت خسته است و نتوانستی لحظه ای حتی، آرام، کپه مرگت را بگذاری درِ این زندان را باز میکنند و با لگد بیدارت میکنند و به سوی اردوگاه کار و روزمرگی میکشانند، هنگامه ای است که هر روز، از لحظه بوق کشان سگ ها، تجربه اش میکنی و دم بر نمی آوری از ترس اتهام…
آری مثل همان داستان…همه میفهمند که پادشاه عریان است ولی هیچکس جرأت ندارد کلامی حرف بزند از ترس…
شاید اگر کیر کگور تکرار های تلخ و بی ریخت هر روز ما را میدید دیگر نمیگفت:” تکرار، نان روزانه است".اگر تکرار این چنین است که او میگوید و قوت و قوّت و حیات هر روز تو در آن است همانگونه که در نان است پس چرا این تکرارهای هر روزه ما در این صحرای بی آب و علف روزمرگی جز بوی چندش زجرآور تحمل نمیدهد؟
………………………………………………….
من که قصد استنطاق کی یر کگور را ندارم.اما باید عجیب فرق گذاشت میان آنچه او از تکرار میگوید با آنچه ما به عنوان عادت میشناسیم.
عادت،روزمرگی یا هرچه که هست حیاتی برای ما در برندارد گرچه مدلول التزامی آن، تکرار باشد. به گواه آنکه هر روز به لطایف الحیلی از کار و درس و هر چه که بوی روزمرگی میدهد فرار میکنیم.اینها تکرار هست ولی نه آنچه کی یرکگور میگوید.از قضا در تکراری که او میگوید عادت،آفت است…
…………………………………………………….
لامذهب ها چرا نمیفهمید که با عادت کردن به این وضع_ که هر روز صبح ساعت ۶ از خواب بیدار شویم و مثل بچه آدم صبحانه خورده و اتوکشیده برویم سر کار و پشت میز تا شب و بعد تلویزیونی و رخت خوابی_ حیات را از ما میگیرید!!!
انسانهای خفته که هیچ، بگذارید مثل ساعت، کوک شده و تمیز، برایتان دوموتوره کارکنند، ولی آنها را که طعم بیداری را به هر گونه ای که ممکن بوده چشیده اند چطور میتوان فریب داد؟هان؟؟؟
بیایید خیل جوانانی که از درس و کار و زندگی و هر چه که هست فرار میکنند را بیابید و این بار و فقط همین یکبار بجای انگ “تنبلی” و “جوهره کار نداری” و “سرت را با اراجیف گرم کرده ای” و از این قبیل حرفهای کلیشه،از آنها بپرسید که چه مرگت است که نه زندگی درست و حسابی داری و نه کاری ونه درسی و نه روزگاری…
یک بار بجای تشویق دست پرورده هایتان که یادگرفته اند طوفان اورْوِلی شما را تحمل کنند ،به این یاغیان که تخدیرتان در آنان اثر نکرده هم بنگرید…
حالا اینها که هیچ…این بی وطنان که سرنوشت محتومشان جز تیرهای فحش و ناسزا و احیانا_خدا مرگم بدهد_ دود و متعلقات که نیست.
با آنان چه میکنید که پا در وادی فطرت ثانی گذاشته اند و از روزمره عبور کرده اند و آنرا به پشیزی نمیگیرند؟
آنان را هم دیوانه میخوانید؟اف بر شما نازپروردگان تازه به دوران رسیده که بازی های ظاهر تاریخ را از باطن آن نمیشناسید…
…………………………………………………………
آن قسمت از متن که حاشیه ای بود بر کتابِ “تکرار” کی یِرکِگور بر طبق متنی بود که جناب فراستی در برنامه کتاب باز ارائه کردند.قصور در فهم بنده و اینکه هنوز این کتاب به دستم نرسیده است را به پای نقصان کتاب یا توضیحات ارزشمند جناب فراستی نگذارید.شاید این متن به کل با آنچه در کتاب گفته شده تخصصا ربطی نداشته باشد…

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.